یه روز یه آقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه موشه پرید تو سوراخ خرگوشه گفت آخ وایسا وایسا کاری دارم من خرگوش بیآزارم بیا از سوراخت بیرون نمیخوای مهمون یواش موشه اومد بیرون یه نگاهی کرد به حیوون دید که گوشاش درازه دهنش بازه شاید میخواد بخورتم یا با خودش ببرتم پس میرم پیش مامانم آنجا میمانم مادر موشه عاقل بود زنی باهوش و کامل بود یه نگاهی کرد به خرگوش گفت به بچه موش این حیوونه خیلی خوب و مهربونه پس برو پیشش سلام کن بیارش خونه ********************************* ی رووزی آقا خرگوشه رفت پیش ی بچه موشه موشه پرید تو سوراخ خرگوشه گفت آخ واسا واسا کارت دارم م...